شهید خلبان محمدرضا نمکی
در آتش عشق سوختن چه حالی دارد... ققنوس وار زندگی کردن را چه کسی درک می کند...
فقط می توان بگویم از نگاه عاشقانه تو، از نگاه پدرانه ات شرمنده ام...
لحظه عروجت چه زیباست، سوخته ای اما زیبا تر به نظر میرسی اگر با چشم دل نگاهت کنم سرشار از نور است پیکر پاکت
و اگر با چشم ظاهر بین دنیا نگاهت کنم میترسم ...
چشم ظاهر را کور کرده ام تا بتوانم با چشم های دلم نظاره گر پیکرت باشم
تا ببینم که چگونه حافظان حرم ستر و عفاف ملکوت برای بردنت از یکدیگر پیشی میگیرند ...
تا بگویند به حضرتش که بنده ای از مخلص ترین بنده هایت را آورده ایم تحویل بگیر
روحی این چنین پاک را ... و خداوند شاید با لبخندی و اشکی نهان در چشم به تو ببالد و تو را در آغوش گیرد...
چطوری میتونیم عکس پیکر سوخته ی برادر شهیدمون رو که ذره ذره به خاطر اسلام و ایران عزیزتر از جانمان ملکوتی شد ببینیم و کاری کنیم که دشمن شاد بشه؟
ایرانم سربلند باش مانند همیشه ی تاریخ چرا که حاضریم تا دنیا دنیاست برای سربلندی تو و اسلاممان بسوزیم مثل این مرد آسمانی مثل این برادر شهیدمان
سبا از پدر فقط عکس پیکر سوخته ای به یادگار دارد....
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
شعر در متن ،
دفاع مقدس،
زندگینامه شهیدان،
درد و دل،
نوشته دل،
،