ستاره بود، درخشید، ماه شد، تابید
لباس خاکی تقدیر خویش را پوشید
غلامحسین، حسن، باقری شد افشردی
نبوغ گمشده ای در نهاد او جوشید
قلم سلاح شد و دوربین نگاهی تیز
که روی نقشه ی جغرافیای جنگ دوید
تمام نقشه پر از دشمنی سیاه و لجوج
چهار گوشه پر از اضطراب، شب، تردید
دقیق شد که بداند هر آنچه باید را
عمیق شد و گره های کار را فهمید
نگاه نافذش از تیر سرخ کاری تر
کلام عاشقش آکنده از تلاش و امید
غرور قطب نما در مدار او تسلیم
مسیرها همه پیدا و نقطه ها در دید
برای نابغه ی جنگ شعر آسان نیست
چگونه این همه را در حصار واژه کشید؟!
:: موضوعات مرتبط:
شهداء شرمنده ایم ،
شعر در متن ،
،