جنگ بر روی چادر

آغازش کربلا بود

دشمن می خواهد

چادر از سر

زنان حسینی بردارد...

اولین هسته مقاومت تشکیل می شود

به فرماندهی

زینب . . .

آیت الله بهجت:

هیچ کودکی نگران وعده ی بعدی غذایش نیست زیرا

به مهربانی مادرش ایمان دارد،

ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم.

داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت

رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته

حسیـــن......حسیـــن....حســـین......

طوریکه انگشتش زخم شده !

ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟ 

گفت: 

چون میسر نیست من را کام او ....... عشق بازی میکنم با نام او ......

(خاطره ای از شهید پازوکی)

وسط جــاذبه ی این همه رنگ

نوکرت تا به ابد رنگ شماست

بی خیـال همه ی مردم شهر

دلم آقا به خدا تنگ شماست

“اللهم عجل لولیک الفرج”

نمی دانم دست یا پا ؛

ولی می گفت گیر است

شاید هم هر دو را می گفت

حالا ماندم کدامشان گیرتر بود ؟

آن چیزی که پایش بود یا این چیزی که سرم بود ؟

به هر حال احساس می کردم که پای او بیشتر گیر است تا پا و دست من .

البته از شما چه پنهان ، چادرم هم گیر هست

چشم های هرزه در تاروپودش گیر می کند…

...



کاش دنیا برعکس بود ، آدما غربی نمی شدند ؛ غربی ها آدم می شدند .

شهید احمد علی ناجی

نام پدر :عبدالحسین

تاریخ تولد:1342/1/10

محل تولد:زواره

شغل:دانش آموز دبیرستان شهید بهشتی

تاریخ شهادت :1361/1/5

محل شهادت:رقابیه

عملیات: فتح المبین

شهید خلیل سلامه زاده

نام پدر:حسین

تاریخ تولد :1336/1/6

محل تولد:زواره

شغل:بسیجی

تاریخ شهادت:1361/2/10

محل شهادت :خونین شهر

عملیات:بیت المقدس

مپندار که تنها "عاشورائیان "را بدان بلا آزموده اند و لاغیر...
صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است !
ای دل چه میکنی؟
میمانی یا میروی؟
داد از آن اختیار که تو را از حسین(ع) جدا کند ...!

شهید آوینی

شعر از: حسین منزوی